پنج‌شنبه, مارس 28, 2024
خانهدیدگاه هاتقی روزبه: آیا با«مارگارت تاچر»جدیدی مواجه‌هستیم؟ و اگر آری، رسالت آن؟ آیا...

تقی روزبه: آیا با«مارگارت تاچر»جدیدی مواجه‌هستیم؟ و اگر آری، رسالت آن؟ آیا برگ انجیری برای دموکراسی انگلستان باقی‌مانده است؟

لنگرثبات!.همزمانی‌تقریبی مرگ‌ملکه‌مادر‌ و گزینش‌نخست وزیرجدیدانگلیس، توجه‌اذهان‌عمومی را نسبت به‌ساختارهای قدرت و تحولات‌ داخلی در آن دیارکانونی کرده است. پیش از پرداختن به‌موضوع اصلی مقاله، نقل کوتاهی از یکی از نویسندگان بی بی سی در موردوضعیت کنونی بریتانیا و نقش سلطنت، مطلع مناسبی برای ورودبه بحث اصلی است:

کشور با مشکلاتی بسیار جدی روبرو است و بسیاری از خانواده ها، نگران افزايش هزینه‌های زندگی و دشواری‌های زمستان پيش‌رو هستند. به‌این دلیل است که مرگ ملکه الیزابت دوم، لحظه‌ای بسیار دشوار برای کشور، برای پسرش، شاه جدید، و برای نخست‌وزیرش، لیز تراس است. می‌توان گفت که ملکه الیزابت را به هنگام مرگش به همان اندازه نیازداریم که در زندگی طولانی‌اش. سنگ بنای ملت، قطعه استواری که تصویرکشور را حفظ می‌کرد، حالا نیست و نمی‌توان به آسانی و به‌سرعت جايگزینی برایش یافت. او می‌گفت اگر حتی مشکلات بسیار مهيب باشند، همیشه جا برای خوش‌بینی وجود دارد... آرام باشید و ادامه بدهید…

نویسنده پس‌ از تأکید بر نیازبه‌ملکه حتی پس از مرگش، با مخاطب‌ قراردادن پادشاه‌جدید می‌نویسد: شاه چارلز باید شعارو راه خودش را یپداکند ولی ‌چالش‌های پیش‌رویش مشابه و فوری است: هدایت سلطنتی آشفته در دورانی پرآشوب. او می‌داند که چطور مادرش، نقش «آرامش‌دهنده» را برعهده گرفته بود… ملکه در پی التیام شکاف‌ها و تقویت مثبت‌اندیشی بود...

*******

آیا با مارگارت‌تاچرجدیدی مواجه‌هستیم؟

۱-انتخاب خانم لیزتراس با توجه به‌برنامه و رویکرد اعلام شده اش، سیاست کاهش مالیات با هدف ایجادرشداقتصادی، کاهش هزینه‌های‌اجتماعی دولت و دفاع از به‌اصطلاح دولت کوچک ‌است که در عالم واقع جز سبک کردن هرچه بیشتروظایف خدمات اجتماعی و عمومی دولت و تبدیل آن به خادم تمام عیارسرمایه‌داران نیست. به‌این ترتیب دفاع قاطع از اقتصادبازاربنیاد، آن‌هم در شرایطی که نظام سرمایه داری در مقیاس جهانی با شدیدترین بحران‌ها و شکاف‌های‌ خود مواجه شده‌است، بنیان برنامه او را تشکیل‌ می‌دهد. پیشینه وی به‌عنوان عضوحزب لیبرال دموکراسی و مخالف برگزیت و حتی در جوانی مخالف نظام سلطنتی مانع از چرخش‌های بزرگ سیاسی او به‌سوی حمایت دوآتشه از برگزیت و دیگرمواضع راست و محافظه کارانه نشده‌است. در این راستا او با طی سریع سلسه مراتب مسئولیت‌های مهم در حزب و دولت‌ و با نزدیک شدن هرچه بیشتر به‌طیف گرایش راست آن، توانست به‌عنوان وزیرامورخارجه بوریس جانسون در پی برکناری او و کنارزدن رقیب خویش، وزیردارائی، به‌نخست وزیری به‌رسد. در رسانه‌ها از او به‌عنوان مارگارت تاچردوم نام برده می‌شود. آیا او به‌راستی مارگارت تاچردوم است؟ و اگرآری، قراراست چه کاری در حدواندازه او انجام دهد؟

۲– درنگ بر تحولات سیاسی بریتانیا به‌عنوان یکی از قدرت‌های مهم بلوک غرب و تأثیرگذار بر‌تحولات عمومی جهان سرمایه داری (هم با اروپا و هم روابط فراآتلانتیک) واجداهمیت است. چنین تحولاتی، هم دارای جنبه داخلی است و هم تا حدی جنبه بین المللی: هم به لحاظ نوع و الگوی واکنشی آن به‌بحران و هم به‌لحاظ بُردآن در دیگرکشورهای جهان. چنان‌که خیز و تهاجم نئولیبرالیسم از میانه دهه‌هشتاد قرن بیستم در میان دولت های بزرگ غربی، جلوتر از همه در انگلستان و با خانم تاچر شروع شد و سپس با روی کارآمدن ریگان در آمریکا- با فاصله دوسال- رویکردتهاجمی نئولیبرالیسم در صحنه جهانی تثبیت و بسط و گسترش بی سابقه‌ای پیداکرد. در موردبرگزیت هم که خود بازتاب و مرحله تازه ای از بحران بود، نیز شاهدتقارن آن با تحولات مهمی در داخل ایالات ‌متحده و در صفوف سرمایه داری بودیم که منجر به عروج نومحافظه کاری جدیدی تحت عنوان ترامپیسم شد. در فواصل تاریخی دورتر، حتی مارکس تألیف کتاب کاپیتال و پژوهش‌ها و نظریه پردازی خود را با تمرکزبیشتر بر انگلستان به‌عنوان مهدنظام سرمایه داری و اصالت تحولات آن پیش‌برد. از همین رو به‌طورکلی از منظرتحولات و پوست اندازی‌های نظام سرمایه داری، تحولات انگلستان ضمن آن‌که پاسخی به‌بحران‌ داخلی است، اما در عین‌حال از جوانبی بازتاب دهنده بحران و نیز دگردیسی‌های سرمایه داری جهانی بوده و از جهاتی الگو به‌شمار می‌رود. به‌ویژه به‌دلایل پیوندهای سیاسی و استراتریک فرا آتلانتیک با ایالات متحده در حین‌حال که خود متأثر از تحولات آن است، اما بر آن‌هم بی‌تأثیرنیست. با چنین پیش‌زمینه‌ای اکنون این پرسش مطرح می‌شود که آیا تحولات اخیرانگلستان‌هم، واجدچنین خصلتی هست یا نه؟

۳– آن‌چه که به‌انتخاب لیزتراس معنای خاصی می‌دهد همانا مواجهه او با بحران از طریق کاهش مالیات‌ها با هدف رشداقتصادی و تقویت بخش خصوصی و کسب و کار و«کوچک سازی دولت»است که چیزی جزادامه سیاست تاچر و شتاب دادن به فرایندتبدیل دولت به خادم تمام عیارطبقه بورژوازی و سرکوب جامعه، حتی در مواجهه با پی‌آمدهای خودش نیست. تاچر مدعی‌بود که جامعه وجود ندارد، تنها افرادوجوددارند. در حقیقت او یک جامعه فرضی را توصیف نمی‌کرد، بلکه آن را با «اراده‌‌آهنین»، بخوانید مشت‌آهنین، برمی ساخت. بدیهی است که کاهش مالیات‌ به‌معنی کاهش ستون‌درآمدهای دولت‌است که با حذف و صرفه‌جوئی در ستون‌هزینه‌های دولتی و خدمات اجتماعی‌ متهاتر می‌شود. نتیجه ناگزیرچنین سیاستی تشدیدنابرابری درآمدهای ‌‌اکثریت‌جامعه و تنزل سطح زندگی وافزایش شکاف‌های طبقاتی و بدهی‌های ملی و تحمیل بارسنگین آن بردوش اکثریت مردم بریتانیا خواهدبود.

این سخن او که «رشداقتصادی مهم‌تر از تلاش برای کاهش نابرابری‌های اقتصادی است» به‌خوبی ماهیت و جهت گیری رویکردعمومی وی را نشان‌ می‌دهد. در موردسروسامان دادن به معضلات بیمه ملی که آن‌هم یکی از محورهای برنامه او را تشکیل می‌دهد، نیز رویکرداو اساسامعطوف به‌بهبود و افزایش سودشرکت‌ها و پردرآمدهااست تا بهبوداوضاع اکثریت جامعه و کم درآمدها. او در تشریح سیاست های موردنظرخود می‌گوید، «به اعتقادمن نگاه کردن به‌همه چیز از دریچه بازتوزیع ثروت اشتباه است. زیرا هدف من رشداقتصادی است. رشداقتصادی به‌نفع همه است و در ۲۰ سال گذشته، بحث‌ سیاست‌های توزیع سلطه داشته است که نتیجه آن این‌شده است که رشدنسبتا کمی داشته باشیم. بریتانیا احتیاج به‌یک اقتصادبا مالیات کم و تمرکزکمتر بر توزیع مجددثروت دارد». به‌زعم وی دلیل رشداقتصادی پائین در طی دودهه گذشته، اخذمالیات‌های بالا از صاحبان کسب و کار و بالابودن هزینه‌های اجتماعی دولت بوده است. وی در ستایش از بوریس جانسون و دست‌آوردهای او، از جمله از درهم کوبیدن جرمی کوربین (و حزب کارگر)* نام می‌برد. درحوزه سیاست خارجی بردفاع قاطع از اوکراین و کوبیدن بر طبل تخاصم با روسیه تأکیددارد. رویکرداو پیرامون پناهندگان و اخراج آن‌ها به‌روندا و کشورهای مبدأ، و احتمال افزایش تنش با اتحادیه اروپا درموردایرلندشمالی هم با توجه به‌موضع قبلی‌او می‌رود. درموردبحران محیط زیست هم، ‌حمایت از حفاری‌های دریای شمال و استخراج سوخت فسیلی بیانگررویکردمتناقض و متزلزل وی در باره محیط زیست‌است.

۴– در شرایط کنونی انگلستان در یکی از سخت ترین بحران های چندین دهه اخیرخود بسرمی‌برد. چنان‌که بانک مرکزی برای سه‌ماه آخرسال و سال ۲۰۲۳ پیش‌بینی ورودبه دوره‌‌‌رکوداقتصادی کرده است. تورم دورقمی و کاهش ارزش پوند به کم‌ترین نرخ برابری خود در برابردلار در طی بیش از سه دهه گذشته از نشانه‌های آن‌است. نگرانی عمومی از افزایش قیمت سوخت و دریافت قبض‌های سنگین تأمین سوخت توسط شهروندان در زمستان پیشارو به‌مسأله مهمی تبدیل شده ‌است که خانم لیزتراس هم وعده پاسخ به آن از طریق ارائه یک بسته حمایتی را داده است. که البته در صورت پای‌بندی به‌آن یک رویکردموردی و تاکتیکی و موقت ناشی از وضعیت‌اضطراری به‌شمار می‌رود، که مانع پیشبرد سیاست‌های عمومی او مبنی بر کاهش مالیات‌ها و خدمات اجتماعی نمی‌شود و در حقیقت نهایتا باراصلی کاهش درآمدهای دولت بر دوش جامعه افکنده خواهد شد.

۵- چالش های لیزتراس؟

شماری از ناظران و تحلیلگران اقتصادی براین باورند که دل بستن به‌موفقیت سیاست‌‌کاهش ‌مالیات‌ها در شرایط تورمی دارای ریسک بزرگی است که به‌احتمال بیشتر موجب افزایش تورم می‌گردد و برخی آن‌را به قماربزرگ حزب محافظه‌کار و خانم تراس تشبیه کرده‌اند. و این درحالی‌است که در درون حزب محافظه کارهم پیرامون این سیاست اختلاف نظر وجوددارد که خود را در رقابت فشرده بین دوکاندیدای اصلی نخست وزیری از جمله حول همین سیاست کاهش مالیات و رابطه‌اش با تورم نشان‌داد. درحقیقت رقیب انتخاباتی او –ریشی سوناک وزیردارائی دولت جانسون- مخالف آن بود. با توجه به آن‌که صفوف حزب حول‌ چنین سیاستی یکدست نیست و حتی سوناک طرفداران بیشتری در گروه پارلمانی حزب دارد، گفته می‌شود که تراس با تکیه براعضاء مسن و ثروتمندحزب رأی آوری کرد، بنظر می‌رسد که او در دوره صدارت خود با چالش های درون و بیرون حزبی مواجه‌گردد. به‌ویژه اگر پیش‌بردبرنامه‌های وی با رشدتورم همراه باشد، چه‌بسا منجر به‌چالش‌ها‌ و شکاف‌های بیشتری بین حزب و اکثریت جامعه انگلستان گردد که درآن نه‌فقط دهک‌های پائین که حتی دهک های میانی هم متضررشده و ناراضی باشند. البته در صورتی که در آمریکا نیز جناح‌محافظه کار-جمهوری‌خواهان- روی کاربیایند طبعا این زوج متحدتاریخی می‌توانند در‌هم‌افزائی با هم، در مقیاس جهانی نیروی تازه‌ای به تهاجم جناح راست نئولیبرالیسم و سرمایه داری جهانی به‌دمند. با این‌همه در شرایط کنونی و تا آن زمان فرضی، معلوم نیست که خود بتواند در داخل بریتانیا اوضاع را به سودخود تثبیت و کنترل کند.

جایگاهی که برنامه خانم لیزتراس به‌دنبال آن‌است، برمبنای‌ «راهبرد»جداسازی‌جهانی است. معنای جداسازی به‌عنوان واکنشی به ریسک‌های وابستگی متقابل کشورهای جهان سرمایه‌داری شده، درحکم ایجادبازارهای همگن و فاقد ریسک در مناطق «خودی» و برافراشتن دیوارهای جدائی و در حقیقیت نقض اصل مقدس «تجارت آزاد» تحت لوای حفظ آن‌ و بازاحیاء دوگانه‌های جهان خیر و جهان‌شر، و مستلزم میلیتاریستی‌کردن بیشترجهان است!. آن‌هم در شرایطی که اعتباراین نوع تقسیم بندی‌ها حتی در خودکشورهای بلوک غرب‌‌هم رسما و عملا به چالش‌گرفته شده است. گرچه تلاش برای جداسازی و تقسیم جهان سرمایه‌داری به حوزه‌های نفوذ اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و حتی شبکه‌های ارتباطی جداگانه و رقیب، نمی‌تواند پاسخی بسنده به‌بحران سرمایه‌داری که با‌‌‌ پویش درونماندگارجهانی‌شدن ملازمه‌دارد باشد، اما تمهیدی است فراافکنانه برای حفظ هژمونی درحال افول و ایجادشکاف و تشتت در صفوف جنبش‌ها و جامعه و پرولتاریای‌جهانی، تا باخریدن فرصت به‌تواند راهی برای برون‌رفت از چنبره‌بحران‌ها و وضعیت اضطراری موجود پیداکند.

۶– با توجه به‌آن‌که تاچر محصول برآمدنئولیبرالیسم بود و تراس محصول شرایط افول و بحران آن، در حقیقت وی جناح راست نئولیبرالیسم درشرایط شکاف و بحران را نمایندگی می‌کند. از این‌رو تفاوت بزرگی بین شرایط تاریخی آن‌دو وجوددارد: اگر عروج مارگارت تاچر مترادف با تهاجم نئولیبرالیسم تازه نفس بود، اما عروج خانم تراس در شرایط بحران بزرگ و تشتت صفوف آن صورت می‌گیرد که نه فقط انگلستان را در‌آستانه ورودبه‌مرحله رکودقرارداده است، بلکه در مقیاس‌جهانی‌هم سرمایه داری به‌ویژه جناح غربی‌آن دچارشدیدترین بحران‌ها و شکاف‌های درونی و وجودی خویش شده است. علاوه برآن از زاویه دیگری هم تحولات کنونی انگلستان در وضعیتی نامتقارن با تحولات و رویکردهای داخلی آمریکا قراردارد که در آن دموکرات‌ها و دولت بایدن مشغول پیش‌بردسیاست‌ها و برنامه های اقتصادی متفاوتی هستند. گرچه هم‌زمان درحوزه سیاست‌های بین المللی، بین آن‌ها کمابیش هم‌افزائی وجوددارد اما در حوزه داخلی چنین نیست و سیاست‌های دولت جدیدبریتانیا با سیاست های حزب‌جمهوریخواه آمریکا تقارن بیشتری دارد. به‌مجموعه این چالش‌ها باید چالش زیر را نیز اضافه کرد:

واقعیت آن‌است که حزب و جناح محافظه کار و طبقه سیاسی حاکم بر انگلستان در دوره برآمدبرگزیت، گرچه در ابتدا به‌طوررسمی با آن چندان موافق‌نبود، اما با توجه به شکاف های درونی خود و تحولات عمومی سرمایه داری، برای کنترل و مدیریت آن سواربر موج آن شد و به‌ویژه با روی کارآمدن بوریس جانسون که مدافع دوآتشه برگزیت بود سعی کرد که آن‌را از آن خودکرده و احزاب و جریان‌های مدافع نزدیکی و همکاری با اتحادیه اروپا را منزوی سازد. با این‌وجود به‌نظر می‌رسد که اکنون محافظه کاران با فرونشستن نسبی تب و تاب جنبشی و توده ای برگزیت و با عبور از دوره شعارهای پوپولیستی و لفاظی های بوریس جانسون، سیاست چرخش بیشتربه ‌راست با شعارهای شفاف‌تر و کمتر آراسته به پوپوپولیسم را در پیش گرفته‌اند که جایگزینی خانم لیزتراس بیانگرآن است. با این وصف، از آن‌‌جا که او محصول عروج نئولیبرالیسم که دستخوش بحرانی بزرگ و چندشقه شده‌هست، بیش از آن‌که بیانگریک تهاجم معنادارکلیت سرمایه باشد، بیانگروضعیت تدافع و صفوف آشفته آن‌است. اقدام به‌تهاجم در شرایط دفاعی وآشفتگی صفوف قاعدتا شکننده بوده و بعیداست که راه‌ به‌جائی برد.

آیا برگ انجیری برای دموکراسی مانده است؟

۷– بریتانیا بطورهمزمان از دو منظر، هم عروج لیزتراس و هم بزرگداشت مرگ ملکه انگلستان همراه با مراسم و تشریفات گسترده و سنتی و هم تاج گذاری پادشاه جدید، با تشریفات نمادین و پرهزینه مرتبط با ‌یک نظام موروثی، درعین‌حال گوئی که عملا پیکرنهیف و پوسیده دموکراسی را به تماشا گذاشته اند، نمایش یک دموکراسی بیمار را:

درموردنحوه گزینش خانم تراس، چنان‌که می‌دانیم او توانست فقط با رأی حدود۸۱ هزارعضوحزب انتخاب شود! یعنی گزینش مهم‌ترین مسئول یک کشورمهم و پیشرفته سرمایه‌داری با اختیارات و برنامه‌ تأثیرگذار برسرنوشت دههامیلیون نفر با کسری از یک هزارم درصد آراءجامعه!. این‌که چگونه می‌توان یک جامعه ۸۰ میلیونی را این‌چنین تخته‌بندجادوی نظم و مقرارت کرد و به تمکین چنین انتخاب مسخره‌ای وادارساخت، به‌راستی درجای‌خود شگفت نگیزاست و حاصل شعبده بازی تکنولوژی قدرت و کاربرد ترفندهای کنترل اذهان جامعه است و نشان می‌دهد که این «دموکراسی» تاچه حد گندیده شده است. گرچه جامعه‌واقعی نهایتا هم‌چون جریان یک رودخانه‌ مسیراعتراض و پیشروی خود را پیدامی‌کند، اما نمی‌توان منکرشد که پی‌آمد‌همذات انگاری و تمکین به چنین سیستمی از مقررات، تا چه‌اندازه از طراوت و خروش و انرژی کوبنده و برسازنده این رودخانه زندگی می‌کاهد. وجه بارزدیگری از این «جامعه نمایشی»، جامعه وارونه شده و خودمختار در برابرجامعه واقعی، با هدف ابژه سازی آن را می‌توان در برپائی مراسم‌ها و تشریفات و‌آئین‌ های پرهزینه مربوط به مرگ یک پادشاه نمادین و گزینش یک پادشاه نمادین جدید مشاهده کرد. در حقیقت، آن‌چه را که در موزه‌های تاریخ باید به‌تماشا نشست، به‌عنوان بخشی از سازوکارهای ثبات بخش و هویت سازسیستم حاکم و ابزارکنترل جامعه به نمایش در می‌آورند و موردبهره‌برداری قرار می‌دهند. به‌طوراخص انگلستان از دیرباز آزمایشگاه برجسته‌ای از آمیزش نظام سرمایه داری با سنت‌های کهن و بازتولیدآن‌ها در اشکال نوین و در خدمت حفظ و تحکیم مناسبات بهره‌کشانه بوده‌‌است.

این‌گونه بهره برداری‌ها، به‌ویژه در شرایطی که نظام سرمایه داری با مثلث بحران‌‌های سترگ و درهم تنیده شکاف‌های طبقاتی، بحران زیست محیطی و سترون و بی‌رمق‌شدن دموکراسی (و رشدگرایش‌های اقتدارگرایانه و شبه فاشیستی و نیزسلطه کنترل ناپذیرغول‌ها و لِویاتان‌های بی‌مهاراقتصادی و فناورانه ) مواجه شده است، بخشی از سازوکارهای تنازع بقاءبورژوازی برای استتاربیلان‌خروجی خود و اغوای جامعه نسبت به‌عمق و علل بحران‌ها و ممانعت از خیز به فراسوی آن‌ها محسوب می‌شود. مشخصا در شرایطی که جهان سرمایه‌داری درگیربحران‌هژمونی و ژئوپلتیکی سخت و زایمان دردناک واگرائی و قطب بندی‌ها و منازعات معطوف به کسب هژمونی است، سمت‌گیری اقتصادسیاسی دولت‌انگلستان به‌عنوان یک کشورمهم‌سرمایه‌داری در راستای سنگربندی جناح راست نئولیبرالیسم قابل فهم است. به‌این ترتیب تهاجم مارگارت تاچراریجینال، جای خود را به المثنای خویش، نسخه دوم مارگارت‌تاچر، در شرایط افول و شکنندگی نئولیبرالیسم می‌دهد. با‌ این‌همه باید دید که آیا جامعه انگلستان به او اجازه خواهد‌داد که با اتکاء به‌آراء هشتادهزارنفر، سرنوشت‌‌‌‌آن‌ها را با سودای رسالت بازسازی جناح راست سرمایه‌داری بحران‌زده ‌و ‌نئولیبرالیسم دستخوش چندشقگی رقم‌بزند؟.

اخبار مرتبط

پاسخ

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید